این سفر در شرایطی برگزار میشود که جهان از چند کانون اضطراب و نگرانی رنج میبرد. اولین مسأله مهم که وجدان جهانی را متاثر کرده، قتلعام دو ساله همراه با انواع شکنجه در باریکه غزه است.
این مسأله به اندازهای دردناک است که همه حامیان و سازندگان رژیمصهیونیستی را به تلاش وادار کرده تا به نحوی از خود رفع اتهام کنند. انگلستان که خود با اعلامیه بالفور اولین قدمها را در راه تاسیس اسرائیل برداشت اینک با آب و تاب اعلام میکند که کشور فلسطین را بهرسمیت میشناسد.
ادعایی که موضع جدیدی به نفع مردم فلسطین ارائه نمیکند و در پیمان کمپ دیوید بر اصل بهرسمیت شناختن دو دولت تمرکز شده و آمریکا نیز در آن زمان از این اصل حمایت کرده بود. ولی انگلیس امروز احساس میکند در برابر خشم بشریت از قتلعام دهها هزار نفر زن و بچه و انسان بیگناه اگر عکسالعملی از خود نشان ندهد فردا نمیتواند از مسأله حقوقبشر بهعنوان یک اهرم فشار علیه مخالفانش استفاده کند.
مسأله دوم، جنگ اوکراین است که در آن غرب تا مرز درگیری مستقیم با روسیه پیش رفته و از ترس تسلیحات اتمی روسیه بیش از این نتوانسته بر طبل خصومت با روسیه بکوبد.
جنگ اوکراین تمام توجه روسیه را به خود جلب کرده و غرب از این فرصت برای حضور خزنده در آسیای مرکزی و قفقاز بهره برده و جمهوری آذربایجان را پس از اوکراین به دومین پایگاه نظامی خود در قلمرو اتحاد جماهیر شوروی سابق تبدیل کرده و از این طریق تهدیدهای محتملی را برای فدراسیون روسیه ایجاد کرده است. مسأله سوم، خدشهدار شدن اعتبار غرب در ستیز غیرمنطقی با برنامههای صلحآمیز هستهای ایران است. امروز جهان میداند که آمریکا تنها کشوری است که از سلاح اتمی علیه کشور دیگری استفاده کرده و بهطور رسمی از توافقنامه برجام خارج شده و آن را نقض کرده است. انگلیس، فرانسه و آلمان نیز ایران را به نادیده گرفتن برجام متهم میکنند، در حالی که خود به تعهداتشان در این توافق عمل نکردهاند.
در نتیجه آشکار است که آمریکا با سهگانه اروپاییاش در حال استفاده از سازمان ملل و شورای امنیت بهعنوان یک اهرم فشار بر کشورهای مستقل و آزاد و دموکراتیک نظیر ایران هستند. چهارمین مسأله، عقبماندگی اقتصادی آمریکا از چین و احتمال درگیری با این کشور به دلیل پیشرفتهای علمی و اقتصادی آن است.
رئیسجمهور احتمالا در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل به برخی یا همه این مسائل اشاره خواهد کرد. با این حال، آنچه بیش از هرچیز اهمیت دارد، حرکت تاریخ برخلاف منافع آمریکا و ناکامی تلاشهای نظامی، تبلیغاتی و روانی این کشور در متوقف کردن آن بوده که تنها به شتاب این روند افزوده است.
سیاستهای اخیر آمریکا و اسرائیل در فلسطین، ادعاهای غرب مبنی بر دفاع از حقوقبشر، آزادی، دموکراسی و حقوق زنان و کودکان را بیاعتبار کرده است.
اقدامات غرب در جنگ اوکراین نهتنها سودی برایشان نداشته، بلکه نشان داده هر جا جنگی در جریان است، دستکم یک طرف آن دولتهای غربی هستند که حتی از نهادهای ورزشی برای پیشبرد اهداف نظامی خود بهره میبرند.
در ماجرای اسنپبک، مردم جهان شاهدند که جمهوری اسلامی ایران، برخلاف ادعای غرب درباره عقبماندگیاش، مرزهای دانش هستهای را جابهجا کرده و تا جایی پیش رفته که غرب برای متوقف کردن پیشرفت علمی ملت ایران به ترور دانشمندان ایرانی متوسل شده است. مسأله چین نیز یک «چین تازه» بر ابروی سیاست جهانی غرب انداخته است. غرب بهجای تلاش برای جبران عقبماندگیهای علمی و اقتصادی خود، سعی دارد با هر وسیله ممکن جلوی پیشرفت چین را بگیرد؛ سیاستی که به باور برخی از ژئواستراتژیستها، مشابه رویکردی است که در جنگ جهانی دوم برای مهار پیشرفت تکنولوژیک آلمان، ایتالیا و ژاپن به کار رفت. این رویکرد، نهتنها آینده غرب را روشن نمیکند، بلکه تصویر مثبتی که غرب از گذشته خود تسلیم کرده بود را مخدوش میسازد. با این حال، چه غرب بخواهد و چه نخواهد، امروز جهان تغییر کرده است. آمریکا که در جنگ جهانی دوم نقشی تعیینکننده داشت، اکنون در برابر یمن ناتوان مانده و نیروهای دریاییاش، ناگزیر به انعقاد پیمان آتشبس با این کشور شده است.
در این شرایط، رئیسجمهور به نیویورک میرسد تا سخنرانی خود را خطاب به بشریت ایراد کند. جهان منتظر است ببیند ایران چگونه از تریبون مجمع عمومی سازمان ملل برای بیان حقایق بهره خواهد برد. این پرسشی کلیدی است که باید به آن توجه داشت.